دفتر کاهی

ساخت وبلاگ
یه ساعت دیگه سه تا امتحان دارم به هیجامم نیس !از اونجا که از تنهایی ، اونم شب می ترسم دیشب یکی دوبار بیدار شدم و یه بار ساعت دو نیم بود که بلن شدم از پنجره بیرون رو دید زدم دیدم اوه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه چه برفی میباره !  یه کم به آسمون فحش دادم که ایکبیری چطور وقتی من میرم سرکار اینجور نمیباری  اممممممممما الان که دو روز تعطیلی دارم فیشششششششش فیششششششششش داری پشمک از آسمون میریزی پایین !!!دوباره اومدم تو رختخوابم گلوله شدم و یه حس خباثت درونی به وجودم لولید که ساعت 3 نیمه شب زنگ بزنم خونه ننه شوهر هم اونو هم بچه لوس بچه ننه اش رو زا به راه کنم ! چطو من از تنهایی بگرخم اونا در آرامش در جوار هم بخسبند ؟      اما فرهنگ بالای درونم مانع این کار شد و مثل یه دختر خوب از ترس ،  پتو رو کشیدم رو سرم و چند مین بعد که داشتم از بی هوایی می مردم و خیس عرق بودم پتو رو کنار زدم و زل زدم به در حموم و سیاهی نامتعارفی که برام وهمناک بود! دوباره خودمو زیر پتو استتار کردم و از اونجا که رختخوابمو کنار بخاری انداخته بودم آب پز شدم تا صبح شد .صبح جهت سوزانیدن دل دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 12:21

چقدر دیگه باید مردم بمیرن و جون بدن تا مسئولین به خودشون بیان ؟!!!!!!!فقط شب و روز میشینن فحش میدن به قدرتهای اول جهان و میریزن تو خیابون فحش میدن و چنگ و دندون نشون میدن که ما قوی هستیم ما قدرتمندیم !!!!ما اینیم ما اونیم !!!!!بعد بخاطر نداشتن امکانات خیلی راحت جون عزیزای مردم رو میگیرن !!!!!!همیشه هم خودشون رو مبرا می کنند که ساختمان ایمنی نبوده ما هشدار داده بودیم !!!!!!!!!!!خوب تو که مسئولی چرا وظیفه ات رو درست انجام ندادی ؟تو چرا فشار نیوردی ایمن سازی کنند ؟حالا اون به کنار چرا توی این آتش سوزی مثل همون کشورهایی که شب و روز تحقیرشون می کنی که هیچ پخی نیستن چند هلکوپتر آتش نشان نداری ؟حتی ساده ترین اصول ایمنی رو نداری فقط حرف میزنی که ما قدرتمند منطقه ایم !!!!!!!!!بعد اون عرب شاشو میاد زیر عکس حادثه کامنت میده خدا رو شکر که این اتفاق افتاد !!!!!همون عربی که حق این مردم رو میگیرین سرریز می کنید به کشور اونا !!!!!!!تاسف براتون واقعا تاسف دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

صبحم با گلو درد شروع شد.کسرا توی حموم بود .عادت داره قبل از رفتن به سر کار و برگشتن از محل‌کارش حتما دوش بگیره .من جای اون مور مورم میشه تو این سرما روزی دو بار دوش بگیرم .بلند شدم کتری رو زدم به برق و برا خودم داخل یه لیوان دو قاشق عسل ،دو قاشق آبلیمو و مقداری پودر آویشن ریختم .آب که جوش اومد ریختم توی لیوان و پشت بندش چای دم کردم .مغز گردوهامون رو به اتمام بود .پنیر و همون مقدار گردوی باقی‌مونده به‌همراه چند پای سیب که تو یخچال بود رو چیدم روی‌میز .کسرا یه پای خورد و‌کمی چای .بعدش منو بوسید و خداحافظی کرد و رفت .منم کمی نت گردی کردم .زبونم آفت زده .ترسیدم آبغوره و نمک بخورم یهو عصب دندونم تحریک شه وباز درد بیاد سراغم .بعد فکر کردم امروز که تا دیر وقت سر کارم پس بهتره قبل رفتن به سر کار عدس و مواد عدس پلو رو‌آماده کنم .شب که رسیدم برنج رو دم بندازم .این شد که تند تند کارهامو کردم .مانتو شلوارمو اتو‌کردم و بعد آرایش کردن راهی محل‌کارم شدم .آسمون ابری و‌خاکستری بود .بیحال بودم و دائم عطسه می کردم .یه مراجعه پر رو داشتم که به وقتش حالش رو‌گرفتم و مدیر رو هم در جریان قرار دادم . &nb دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

نمیدونم دیروز آپ کردم یا نه ؟ فقط یادمه خسته بودم .نمیدونم اینجا نوشتم یا نه ؟.آها یادم اومد .دیروز از اتوبوس که پیاده شدم به یادآوردم برم‌کاهو‌و‌سبزی و‌میوه بخرم .تو یخچال فقط سیب مونده بود که کم بود .رفتم کاهو‌خریدم‌و همچنان که مشغول انتخاب میوه ها بودم به مغازه دار گفتم برام نیم‌کیلو سبزی خوردن بکش .اونم دور از چشم من هر چی آت و‌آشغال داشت پیچید لای روزنامه بعد که اومدم خونه دیدم فقط تربچه و تره فرنگی و تره و‌کمی تره شاهی داده بهم عوضی.دیگه ازش خرید نمی کنم .این قانون منه ببینم فروشنده دورم‌میزنه هر چقدر هم که سابقه خریدکردن داشته باشم میرم سراغ مغازه دیگه .وقتی اعتماد می کنم و احترام میزارم توقع دارم احترام ببینم و اعتماد !!!خلاصه با بدبختی چندین کیلو‌میوه‌و سبزی رو بار کردم تا خونه .هنوز بساط شام رو بر پا نکرده بودم که کسرا با چهره در هم اومد .اول تحویلش نگرفتم .اما بعد به این فکر کردم اگه مثل خودش قیافه بگیرم آخرش دعوا داریم !ازش بابت خرید ایی که کرده بود تشکر کردم .دیگه اومد کنارم و موتورش روشن شد و گفت حجم کارهاش اونقدر زیاد شده که تمام روزش فقط با کارخونه دارها در حال صحبت و ت دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

بلاگ اسکای ترکیده بود نمیشد وارد پنل مدیریت شم .هر چند هیچ حرف خاصی هم ندارم واسه گفتن .دیروز رفتم محل کارم .عطسه و‌آب ریزش بینی امونمو بریده بود .شب بدون همکارم برگشتم خونه .یه کلاه و شال برا خودم بافتم .نمیدونم چرا وقتی می پوشم عالم و‌آدم زل میزنن بهم .حس بدی بهم دست میده .چند باری خواستم بزارمش‌کنار و یه کلاه وشال دیگه بپوشم اما چون خیلی گرمه همونو مجدد استفاده می کنم .بخصوص اینکه با یقه و لبه آستین پالتوی بافتی که بافتم میاد و ست میشن .دیشب یه یارو‌خل‌و‌چل تو ایستگاه نشسته بود .چند خانم‌و‌آقا روی نیمکت بودن و من چون جا نبود رفتم کنار اون یارو‌خله نشستم .ایکبیری زل زد تو‌چشمام و همچین نگام می کرد انگار قلب از چشاش میزد بیرون .چندشم شد .بلند شدم از دو‌خانمی که کنار هم بودن خواهش کردم کمی جمع و‌جور بشینن منم کنارشون جا شم اما خل بی حیا هر‌چند لحظه یه بار گردن می کشید نگام می‌کرد .منم شالمو پیچیدم دور صورتم و فقط چشمام رو بیرون گذاشتم ! بعد هم تا اتوبوس اومد  پریدم سوار و اومدم خونه .صبح موضوع رو به‌کسرا میگم میگه شاید چون کلاهت شبیه زنهای روس هست اینجور نگات می‌کنند .گفتم چی بگم! دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

چند وقته پاشنه پام درد می کنه .فک کنم هشت ماهی میشه .درست از وقتی از خونه ننه شوور بیرون اومدیم این بلا سرم اومده .شاید از مدل کفشام باشه .همکارم راست یا دروغ میگه خار پاشنه داشته دکتر بهش گفته کفش پاشنه بلند بپوش !!!! کسرا واسه تولدم یک ماه پیش این کفشو خرید منتهی کفش تخت هست .گرچه آج های عمیق داره و کفش نرمه اما نمیدونم چرا درد پا دارم .نیمه های صبح بی خوابی زد به سرم .گوشیمو نگاه کردم دیدم ساعت ۴:۵صبح مبلغ ۱۶هزار و هفتصد تومن رفته به حسابم !!!و در اس ام اس نوشته سود!!!!!!!بعد جمع حسابم شده بود بیست میلیون و صد و شصت هزارو خورده ای !!!!قلبم ایستاد از‌خوشحالی !!!اما طولی نکشید در ذهنم تجزیه تحلیل کردم منکه تو حسابم فقط پونصد چوق بود پس چرا یهو زیاد شده !!!این شد که کسرا رو بیدار کردم و‌گفتم یکی اشتباها به حسابم پول ریخته اونم نیمه های صبح !!!!!!!کسرا گفت :مبلغش چقدره ؟مبلغ رو گفتم .بعد ادامه دادم من فقط پونصد تومن داشتم !!!!!کسرا گفت احتمالا اشتباه کردن فردا از حسابت برمیدارن !!!!!!!!!!!!!!!!!!از این خطاهای بانکی پیش‌میاد !!!!یهو انگار برق سه فاز گرفتم !!!!!!! یادم اومد که اااااااا ای دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

هوا ابریه .مابقی حلیم بادمجونی رو که دیشب درست کردم خوردم  الان مرغ گذاشتم بپزه برا شام ته چین درست کنم . کمی حالت تهوع دارم . آخه دیشب زیاده روی کردم تو خوردن .بخصوص اینکه کسرای شکمو باز افتاده رو مود خرید شیرینی و دیشب وقتی داشتم غرغر می کردم پرسید قهوه می خوری درست کنم ؟گرچه گفتم نه اما کار خودشو کرد و چند لحظه بعد قهوه رو ریخته بود تو این استکان کمر باریک با این شیرینی های خوشمزه گرفت جلو صورتم !!!!منم که شکمو قدرت نه گفتن نداشتم دو لپی خوردمشون و رو به تی وی دراز به دراز افتادم . دلم میخواد بلن شم برم بیرون . برم پارک .مردم اغلب برا پیاده روی میان اونجا و چون بزرگ و باصفا هست همیشه شلوغه .حتی الان که درختای سر به فلک کشیده اش لخت و عاری از برگه .کلی برگه دارم که باید تا فردا صبح تکمیلشون کنم اما حالشو ندارم . حموم هم نرفتم هنوز . لباسامو اتو نکردم ! وای خیلی تنبل شدم . ازخودم بدم میاد دیگه بهتره بلن شم کم کم کارهامو بکنم .اول برم سراغ حموم و اتوی لباسام .بعد هم تهیه شام . آخرش اگه جونی برام موند برگه ها رو بنویسم .از اینکه صبح باید برم سرکار بدم میاد دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

۱- مایع ماکارانیمو آماده کردم قبل اومدن کسرا ماکارانی رو‌خواهم پزوند .۲-اینجا ع..ن ترین شرایط آب و‌هوایی رو داره به طوریکه دیشب کسرا تو شر شر بارون و باد و‌بوران اومد خونه .یک ساعت بعد هنگام دیدن فیلم ،دست منو‌گرفت برد پشت پنجره و دونه های درشت برف و درختان سفید پوش رو بهم نشون داد .دو ساعت بعدکه من تصور تعطیلی رو می کردم دیدم هوا صافه .توی آسمون جز چند لکه کوچک ابر چیزی دیده نمیشه !و صبح روی برفهای به یخ تبدیل شده که زیر پاهام قرچ قروچ می کردن راهی محل کارم شدم :(-هر روز که میگذره از کارم و کار کردن بیشتر بیزار میشم و دلم میخواد خونه نشین شم .شاید در روز دوتا سه بار همکارانم مجبورند دیالگو منو مبنی بر میزان نفرتم ازکارم بشنون و دم نزنن ۴- پدر شوهر چند ماهیه رفته بلاد کفر خبری ازش نیست و بهونه های نیومدنش رو به ایران بستن قرار دادهای کاریش عنوان کرده .ایشون از شغل اصلی خودش چند سالیه کناره گرفته و زده تو کار تولید که پول بیشتری داره .اون وقت زنش زنگ زده به شوهر من که ، چرا یه کم بابات رو نصیحت نمی کنی ؟صدای برادرام در اومده بسکه منو تنها میزاره میره سفر و چند ماه چند ماه پیداش نیس !!!! دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

ایشون که می بینید شام دیشب ماست ! نکته مهم این عکس ، ماست درون اون می باشد که محصول اینجانب می باشد !!!!!:))))))واقعیتش رو بخواید خجالت می کشیدم عکس غذامو در این ظرفها بزارم ! امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا چاره ای نبود .چون عکاس مورد نظر کسرا بود و بهش گفته بودم عکس رو برای چس کلاس گذاشتن نزد زن داداشها میخوام ! خیر سرم نمیخوام متوجه حضور مبارک وب من شه !از طرفی من سه دست ظرف دارم . یک سرویس 105 پارچه سفید طلایی خاص مهمون ! دو سرویس مسخره دم دستی ! یکیش از این انگشتیهاست !یکی هم شکلش مثلثیه و انگار یه گره سرش داره که اونم جز یکی دو بار تو دست نیوردم !! و چون ظرفامو کسرا میشوره میگم میزنه میشکنه !پس بهتره همین انگشتیها رو بکار ببرم که اگه شکست دلم نسوزه ! البته مامان جانم یه سرویس گل سرخی هم برام خریده که گفت واسم تابستون میاره !حالا من از این گل سرخی ها اینقددددددددددددر بدم میومد که حد نداره !منتهی از وقتی اینستای مهره رو دنبال می کنم و می بینم با چه عشقی تو اون ظرفا غذا میخوره و لذت میبره کمی دلگرم شدم هدیه مامان جانمو رد نکنم و بگم باشه برام بیارش !همکارم میگفت دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

رو به تی وی دراز کشیدم و برنامه بنجل تی وی رو می بینم !به شکم قلنبه شده ام نگاه می کنم و با شوقی وصف ناشدنی دست می کشم روش میگم :یعنی ممکنه نی نی داشته باشم ؟شکمم خیلی قلنبه شده ها کسرا سرش رو از لپ تاپش بلند میکنه .عینکش رو برمیداره و با لبخندی معنادار بهم میگه :عزیزم تا اونجا که من یادمه شکم تو همیشه اینجوری بوده !!!!!!خشبناک نگاش کردم و گفتم :راست میگی این یکی رو کاملا با هم تفاهم داریم مگه نه ؟ایشششششششش حیف از معجونی که با شیر مونده دو روز پیش براش درست کردم !!!!!خخخخخ امیدوارم اسهال نشه :)))))) دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52

بالاخره بعد از کلی کار و بشور و بساب حالا تونستم باسن مبارک رو کمی روی زمین بزارم و استراحت کنم .وااااااااااای که هر چی کار خونه انجام بدی باز از یه جا دیگه برات کار میریزه بیرون !دیشب بعد از خوردن آش و ماکارانی چرب و چیلی معجونی رو که درست کرده بودم آوردم برا خودمو کسرا !خوردن معجون همانا و دل پیچه و اسکان در دستشویی تا خود صبح همان !!!! حالا نمیدونم از خرما و عسل بیش از حد معجونه بود یا از شیر مونده ای که با شیر تازه قاطی کردم تا مثلا !!!اصراف نکرده باشم !کسرا چیزیش نشد و خدا رو شکر سرومـُر و گنده به اوامر خودش مشغول بود !اونقدر شب سختی بهم گذشت که برای اولین بار در طول خدمتم تصمیم گرفتم صبح سرکار نرم و مرخصی بگیرم اممممممممممممااز اونجا که من مرض منضبط بودن دارم با خوردن دو قرص راهی محل کارم شدم و چهار ساعت بعد به خونه اومدم . بین راه از یه رستوران بوی قرمه سبزی میومد . به یاد آوردم سبزی ها خورشتی رو تموم کردم برا همین رفتم تو مغازه سر کوچهمقدار سبزی خوزشتی برداشتم ! بدون گشنیز و شنبلیله !!!در واقع یادم نبود اونا رو بردارم . نیم کیلو هم قارچ خریدم اومدم خونه هوا ابری و استخون سوز بو دفتر کاهی...
ما را در سایت دفتر کاهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cdaftarekaheec بازدید : 87 تاريخ : پنجشنبه 14 بهمن 1395 ساعت: 0:52